بداههنویسی برای جمله:
«سختترین کار دنیا این است که منطقی رفتار کنی؛ در حالی که احساسات دارد خفهات میکند.» آخر سر این احساسات است که کارش را میکند، حالا کار خوب باشد یا بد. یعنی خیلی کم سراغ دارم که منطقِ آدم کار بدی کرده باشد. برمیگردم به همین
چهار ماه پیش، که نیکه از پشت در یکهو جلوی چشمانم ظاهر شد، آن هم بعد چندین سال، حالا چطور میتوانم در مقابل دختری که عشق دوران جوانیام بود، مقاومت کنم. بله احساسات کارش را کرد. نیشم باز شد. عوض اینکه منطقی فکر کنم و این اتفاق نابهنگام را نوعی تصادف و زیرمجموعه احتمالات اقلیدوسی فرض کنم، آن را با همان منطقم طوری به خورد احساسات لطیفم دادم که همین یک ساعت پیش با نیکه در داخل یکی از اتاقها خلوت کرده بودیم. در تمام آن لحظههای احساسی به گمان خودم کاملاً منطقی با ماجرا مواجه شده بودم، من تمام قصد و نیتم را به نیکه گفتهام، نمی خواهم ازدواج کنم، ولی خب حالا که بعد سالها نیکه را دوباره یافتهام، بدک نیست کمی به یاد آن دوران کنار هم خوش بگذرانیم، البته تا زمانی که پدرش در مرکز بستری است، امیدوارم قبل از اینکه آقای آلخاندروا همین جا کفهی مرگش را بگذارد، نیکه از روی منطق یا چه میدانم احساساتش تصمیم دیگری بگیرد و از این جا دور شود، به هر حال میترسم کار دستم بدهد. من تا آن موقع میتوانم برای او کاری در رختشویخانه مرکز جور کنم. البته این را به او هم گفتهام، قول نمیدهم، سعیام را میکنم، به هر حال رئیس مرکز هم گاهی از روی منطق و گاهی از روی احساسات تصمیم میگیرد.
همین یک ساعت پیش، میدانستم که در بد مهلکهای گیر افتادهام. مرد جماعت حرارتش که بالا میرود، ممکن است زر مفت زیاد بزند. میتواند در آن واحد حتی به ازدواج هم فکر کند، م دنیا سرد است...
ما را در سایت دنیا سرد است دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : 7filozof3 بازدید : 42 تاريخ : جمعه 20 بهمن 1402 ساعت: 5:01